نینیگولونینیگولو، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

من و نی نی و باباش

تقدیم به همسرم و پدر دخترم

دخترم می خوام از کسی تشکر کنم که یه فرشته هست روی زمین یه کوه محکم برای تکیه و یه پدر بی نظیر آره می خوام از اکبر عزیزم بگم تا شاید بتونم تشکر کنم از زحماتی که تو این مدت برای ما کشیده  همسرم ممنونم که در تمام راه همراهم بودی . تلاش کردی که شاد باشم . دوران بارداری خوبی رو برام رقم زدی . هر شب نگرانم بودی که مبادا ناراحت باشم . هر موقع ناراحت بودم منو بردی بیرون یا ماساژ دادی . نگران سلامتی من و دخترمون بودی . بهترینهارو برام تهیه کردی تا راحت باشم . مهربون بودی تا بتونم سختیهارو پشت سر بزارم . تکیه گاهم بودی تا خسته نشم . زبانم قاصر از گفتن خوبیهای اکبرم هست . مامانی وقتی دنیا اومدی خودت متوجه می شی تنها کسی که خالصانه و بی ا...
26 آذر 1392

چهل روزگی الیانا خانم

دختر قشنگم امروز 40 روزه شدی به قول بزرگترها چلتو رد می کنی خانمی میشی واسه خودت شبها بهتر می خوابی کمتر بی خودی گریه می کنی . البته از اونجایی که من و مادر جون نمی تونیم تورو حموم کنیم باز هم قراره شما با بابایی حموم چلتو بری ولی فکر کنم امشب نمی شه چون بابایی دیر می رسه و تو خوشگل خانم خوابی . شاید فردا که خاله اومد شمارو ببره حموم که من عکسهای بعد از حموم رو برات می زارم . راستی امروز رفتیم برای تشکیل پرونده توی مرکز بهداشت ماشاءالله 5 کیلو شده بودی و قدت 58 کلی خانمه ازت تعریف کرد    
24 آذر 1392

اولین ماه از زندگی الیانای قشنگم سپری شد

مامانی امروز دقیقا یک ماهه شدی . خیلی زود این روزها داره می گذره و من تند تند ازت عکس میگیرم تا شادی این روزهای باهم بودن رو با دیدن عکسها جشن بگیریم . حالا می خوام از کارهایی که این یه ماه انجام دادی برات بگم . روزهای اول برای هردومون خیلی سخت گذشت . من درد داشتم و نمی تونستم درست شیرت بدم مجبور شدم از هفته 3 به بعد شیر خشک بدم تا کمی زخمم خوب بشه البته یک شبانه روز گریه کردم  تا راضی شدم بهت شیر خشک بدم ولی الان خوشحالم که این کارو کردم . هر روز قیافت عوض می شد و می تونستم بزرگ شدنت رو حس کنم . رشدت خیلی سریع و خوب بود . از همون روزهای اول گردنت رو می تونستی کنترل کنی و برای همه جالب بود . دستها و پاهای قوی و محکمی داشتی وقتی دلت می ...
24 آذر 1392
1